Monday, November 30, 2009

تیکان‌لَره اَکن / فرزاد اسفندیاری

از ترک‌های قشقایی شیراز

گُزُم آغُر اُلُب ، یاتیرَم ،بیر دیش گُریرَم
دیشمنَه بیر قَلان ، غَریب ، ایش گُریرَم
گوُن داغدَن آشیر، ایشخ گِدیر، قَرنگِه دوُشیر،
آی داغدَن چِخیر، دَلِه نی داغَ گدیگه یتِشیر
دَلِه دِه وُ داغ دِه وُ آی


آی که سَنَی، دَلِه مَنَم ،داغ دَکِه تیکانُه
دَلِه دِه وُ داغ دِه وُ آی
آی گجَه لِه دَلِه داغَه گِدمیَه؟!
تیکان گَلَه یالُن قِچَه باتمیَه؟!
دیشمنه بیر یاقچُه گُزَل گِجَه دِه سَن :
داغ دَن قاچَه قاچَه اوُچَه اوُچَه آشیرَی
تارُنی اُ چَمَنلِه یوُردُنُه چادُرلیرَی
سَحَر گَلیر، اُولدُوز گِدیر، گوُن چِخیر
مَن قالیرَم ،تیکان قالیر، داغ قالیر
یُللَر ایچنتَکِه تیکانلَر، باتُب مَنِم قِچِمَه
قانات یُخُم ،اُوچَم گِدَم یُوردُمَه
وارُه یُلُم تیکانلُه دِه، تیکان وارسه قانلُه دِه
گوُنُم قََرَنگِه دِه، یُلُم دوُمان لُه دُه
سَسِم گِدیر ، هَنَه هَنَه ، نَفَس گََلیر:
داغ دن: بیر غَملِه غَریب سَس گَلیر
بوُلُوت چَکیر،گَلیر، اِلدِرِم داغه وُوریر:
آسمان آچُلیر، یاقُش گَلیر،قار گَلیر
آهای تیکان لَره اَکَن تاروُ : دنیا نیَیه مَنَه دار گَلیر؟
یاقُش گَلیر، قاشلُه گُینُم دُلیر، گُزُم دُلُه یاش اُلیر
ایرَگ داشیر، یاشلُه گُزُم یاقُشَه یُلاش اُلیر
سَسِم چِخیر، داد اُلیر، سَنی قارلُه قُلاقلَری داش اُلیر
ایرِم توُکَنیر، گُزُم آچُلیر، مَنِم یوُخوُم باش اُلیر


نشاننده خارها ( کسی که خارها را کاشته است، خدا )


چشم‌هایم سنگین شده به خواب می‌روم و رویا می‌بینم
در رویایم چیزی بیهوده و عجیب می‌بینم
آفتاب از کوه پایین می‌رود و روشنایی می‌رود و تاریکی می‌آید
ماه بیرون می‌آید و زمان به کوه رفتن دیوانه فرا می‌رسد
اکنون دیوانه است و کوه و ماه

ماه تویی دیوانه منم کوه دهم که خار است
اکنون دیوانه است و کوه و ماه
شب مهتابی دیوانه به کوه نرود؟!
خار باشد و در پای عریان فرو نرود
در رویایم شبی زیباست و تو:
از کوه دوان دوان پرواز کنان! می‌گذری
و دشت سر سبز خدا چادر می‌زنی و سکنی می‌گزینی
صبح می‌آید و ستاره می‌رود و آفتاب چهره نمایی می‌کند
من می‌مانم و خار وکوه
در پای من خارهای در راه خلیده
بال و پر ندارم پرواز کنم به منزل‌گاهم
تمام راهم را خار خون گرفته
روز من سیاه است و راهم مه‌آلود
صدایم می‌برد و نفس‌نفس می‌زنم
از کوه صدایی محزون می‌آید
ابر می‌غرد و صاعقه بر کوه می‌زند
آسمان باز می‌شود و برف و باران فرو می‌ریزد
آهای خدای خار آفرین:چرا دنیا در چشم من تنگ است
باران می‌آید و چشمان من پر از اشک می‌شود
پیمانه دلم سرریز می‌شود و چشمان اشک بار من یار باران می‌شود
صدایم ازگلو بیرون می‌آید و فریاد می‌شود گوش‌های برف‌آلود تو سنگ می‌شود
شعر من به پایان می‌رسد و چشم‌هایم باز می‌شود و خواب به اتمام می‌رسد.


فرزاد اسفندیاری

Friday, October 02, 2009


اشعار ترکی در وصف حکیم جهانگیرخان قشقایی

http://qashqaiturk.blogsky.com/1388/07/10/post-78/

جمعه 10 مهر ماه سال 1388 ساعات 12:32 PM


شعر ترکی زیر را فردی به نام ملا نوروز قلی از تیره آهنگر طایفه دره شورلی(دره شوری) ایل قشقایی که بیش از یکصد سال پیش می زیسته در وصف حکیم جهانگیرخان دره شوری قشقایی نوشته است. این اشعار در زمانی سروده شده اند که حکیم جهانگیرخان در قید حیات بوده است.

حکیم جهانگیرخان قشقایی (وفات۱۲۸۹ه-ش-در ۸۵ سالگی) از علمای بزرگ زمان خود بوده اند. از سرشناس ترین شاگردان ایشام میتوان به آیت الله بروجردی و شهید مدرس اشاره کرد.





جهانگیرخان-ی مجتهد - گؤردوم جهانگیرخانی


گل ای گؤنگول دردینگی اظهار ایله، گل
طبیبینگ، لقماندور بیزیم جهانگیر

گیزلملی دردینگی تکرار ایله گل
دردینگه درماندور بیزیم جهانگیر

کاخ-ی صداقتینگ روشن چراغی
جمع-ی طریقتینگ او، تردماغی

راه-ی حقیقتینگ قطب و رواقی
حافظ قرآندور بیزیم جهانگیر

تخت-ی شریعتینگ حکمرانی او
بخت-ی طریقتینگ جسمی و جانی او

باغ-ی بلاغتینگ نواخوانی او
ناطق-ی برهاندور بیزیم جهانگیر

اهل-ی علمانینگ صاحب کمالی
اهل-ی معرفتینگ زیب و جمالی

باغ-ی شریعتینگ نوچه نهالی
سرو-ی خراماندور بیزیم جهانگیر

قشقائی ائلینینگ روحی روانی
ترکستان دیلینینگ تیغ-ی زبانی

اصفهان شهرینینگ عزیز مهمانی
صاحب دیواندور بیزیم جهانگیر

دره شورلی بگلرینینگ خانیدور
سرجوقه لر، سرهنگلرینگ جانیدور

عیوضی نینگ باشی، دودمانیدور
دارای دوراندور بیزیم جهانگیر

آدی خان، اؤزو خان، صاحب-ی شوکت
منبع-ی ایماندور، کان-ی مروت

نوروز قلی دئیر: گنج-ی کرامت،
منبع-ی احساندور بیزیم جهانگیر



(شعر از کتاب نغمه های ایل قشقایی نوشته نوذر دانشور قشقایی-صفحه ۳۶۱)

در این شعر تعبیر ترکستان دیلینینگ تیغ-ی زبانی میتواند گواه بر این باشد که حکیم جهانگیر خان قشقایی اشعار و سروده هایی به ترکی داشته اند.




باخیشلار: (0) یازان: دومان قره قانلو

Thursday, May 07, 2009



میرزا مأذون،شاعر قشقایی به روایت اشعار و اقوام وی

http://www.qashqaiturk.blogsky.com/

چهارشنبه 30 بهمن ماه سال 1387 ساعات 10:55 AM

نویسنده: ابوالفضل جعفری ، دبیر ادبیات فارسی

اگر بخواهیم در میان شعرای قشقایی یکی از بزرگترین و خیال پردازترین و در عین حال صمیمی ترین آنها را برگزینیم، او کسی جز سید محمد ابراهیم فرزند سید علیرضا متخلص به مأذون متولد 1246 ه.ق نیست. آباء و اجداد این شاعر بزرگوار که وابسته به سادات موسوی و از اولاد امام زاده یحیی و از نوادگان امام موسی کاظم بودند که روستای شیخ هابیل از نواحی بهبهان به سال 1163 ه.ق مهاجرت کرده و در میان ایلات و بلوکات فارس و چهار محال مسکن می گزینند. مأذون در این باره می گوید :



مأذون قشقایی تفصیلی چو خدور آتاسی سادات کهگیلولی دیر

آناسی قشقایی قادرلی مشهور منزلی شیراز دور، اصلی شیخ هابیل




ترجمه :«تفصیل مأذون در (میان ) قشقایی زیاد و پدرش از سادات کهکیلویه است. مادرش از طایفه مشهور قادر لوی ایل قشقایی است؛ منزلش در شیراز و اصل وی شیخ هابیلی است.»




اوج شاعری مأذون در عصر ناصرالدین شاه و حتی مرگ شاعر با حادثه قتل ناصرالدین شاه (1313 ه.ق )مقارن است. این شاعر در بین شاعران قشقایی یگانه فردی است که در شعر و شاعری درخشیده و درحقیقت واسطه العقد شعرای ترک زبان قشقایی است. و مسلم است ظهور چنین شاعری در جامعه بسته ایلی که حتی تلقی آنها از وطن به مسیر کوچ محدود می شده مایه شگفتی است و اندکی بعد از مأذون این ارتباط فرهنگی و شعر و شاعری در ایل تا عصر معاصر قطع می شود .

ظهور شعرای قشقایی عمدتا در دوره بازگشت ادبی ایران صورت گرفته و مسلم است که ارتباط قشقائیان ، قبل از مأذون با برخی از خاندانهای ادب پرور خطه فارس چون خاندان وصال و قاآنی شیرازی در ترقی شعر و ادبیات و فرهنگ ایلی مؤثر بوده است؛ این شاعر بنا به مقتضای زمان همانند دیگر شاعران دوره بازگشت از شعرای طراز اول و فرهیخته قبل از خود اثر پذیرفته است و به گونهای که با مطالعه دیوان وی گاه ترنم موزون فردوسی و نظامی تداعی می گردد و زمانی نیز طنین دلنشین سعدی و حافظ و قاآنی شیرازی .

این شاعر از محضر فضلا و دانشمندان قبیله خود بالاخص پدرش، کسب علم و دانش می نموده و در صرف و نحو عربی و فنون شعر و شاعری به مقام استادی نائل می گردد که آرایه ها و شیوه زبان شعر وی مؤید این مطلب است .زبان وی ترکی قشقایی است و این زبان ازخانواده ترکی آذربایجانی که باید آن را زبان مادری ایل قشقایی نامید. دین و مذهب او همانند طوایف شش گانه قشقایی شیعه اثنی عشری است .

علی رغم اشاره صریح مأذون بر تعدد زوجات در دیوان تنها یک بار ازدواج کرده . از این همسر دارای دو فرزند ، یک پسر و یک دختر ، که پسر وی (احمد) گویا در جوانی کشته می شود و نام دختر وی جواهر سلطان که با سواد بوده وخطی خوش داشته است و با یکی از بزرگان شیخ هابیلی به نام میرزا عبدالله ازدواج می کند که نوادگان وی هم اکنون در استان فارس و اصفهان سکونت دارند .

مأذون همانند آبا و اجداد خود در دستگاه سران قشقایی به عنوان مکتبدار و شاهنامه خوان انجام وظیفه می کرده است وی شاعری آزاده است ، زمانی که دستگاه بزرگان را موافق طبع خود نمی بیند بی درنگ آنان را ترک می کند و بدون تملق و چابلوسی به دستگاه سران دیگر –که شاید اهمیتشان نیز کمتر است –می پیوندد؛ از سوی دیگر ایلخان و بزرگان ایل که بیشتر سرگرم رتق و فتق امور ایل بودند و فرصتی و شاید امکانات لازم و در خوری برای تشویق و بزرگداشت شاعر فراهم نکرد و به همی خاطر روح نا آرام مأذون مکدر می شود و با یرودن هجویه ای علیه ایلخانان جبهه می گیرد و درصدد مبارزه با آنان بر می آید. مطلع ابیات زیر نمونه ای از هجویه های مأذون است که پیرامون محمد قلی خان ایلخانی سروده است :



ظلمو نان دستگاهی قوران بی خبر یقلر بو دستگاه نا تمام بیرگؤن

عاقبت وئرر تخم مکافات ثمر چکلر ظالمنان انتقام بیر گؤن



ترجمه :«(ایلخانی !)دستگاه خود را بی خبر و با ظلم بنا نهادی ولی روزی این دستگاه ، تمام برچیده خواهد شد عاقبت تخم کافات ثمر خواهد داد و روزی از ظالمان انتقام خواهد شد .»




ناگفته نماند که مأذون به حضور ظل سلطان،حاکم اصفهان، میرسد و با بدیهه سرایی پیرامون اسبان وی به دریافت جایزه و تخلص مأذون نائل می گردد. ممدوحین مأذون، سلطان محمد خان، داراب خان، سهراب خان، اللهیار خان و بهادر خان بوده است و افرا سست عنصری نظیر محمد قلی خان ایلخانی، علی قلی خان، نصرالله خان ، قباد خان، قلی خان و برخی از کلانتران مانند همت علی کیخا دره شوری و فضل علی بک قراچه ای مورد هجوم مأذون قرار گرفته اند و اگر زندگی این هجو شدگان را بررسی کنیم ، می بینیم که ضعفی در مسئولیت امور ایلی داشته اند و این گونه بهانه به دست مأذون داده که شجاعانه به آنها بتازد؛

این شاعر گاهی چون خاقانی از قدر ناشناسی مردم گله می کند :



قدرینگی بیل قدرینگ بیلن یوخولسا بیزیم ائلده قدربیلن آز اولور




ترجمه :«اگر کسی قدر تو را نمی داند، تو قدر خود را بدان زیرا در ایل قدرشناس کم است.»




و گاهی خیام وار به چگونگی آینده شک می کند :



گؤرنگ هارا چکه بیزیم سرانجام اؤزو مست، گؤزو مست یادوما دوشدی




ترجمه :«نمی دانم سرانجام کجا خواهد رسید آن مست چشم (خمار چشم ) به خاطرم رسید .»




و زمانی همچون سعدی بر عمر تلف کرده خود تأسف می خورد .



عمر و می صرف ائددیم ضایع اوتوردوم یالان وعده دیلدن دیله دوشوبدور




ترجمه :«عمر خود را صرف کردم و ضایع نشستم زیرا وعده دروغین از زبانی به زبان دیگر خواهد رسید.»




این شاعر بارها در دیوان خود را عاشق عارف می نامد:

« عاشق عارفم رند و تند مزاج»

گاهی از عرفان می گوید و زمانی نیز از عشق زمینی سخن به میان می آورد. گاه با زبان ترکی هنر نمایی میکند و گاه حرفش را با تیغ برنده و طبع گهرزای فارسی بیان می کند:



ز ترکی باراستی مجلسی بکش تیغ برنده فارسی




اشعار وی با موضوعات مختلف و رنگارنگ همراه است این شاعر از صدای بلبل و از گلهای رنگارنگ سخن می گوید و چون هنر مندی خلاق هر لحظه ما را با دنیای دیگر و زیبای دیگر ی آشنا می کند و مقتضای حال و مقام همه را به تفکر وا میدارد و زمانی از گذشت روزگار می گوید و به ما پند و عبرت می آموزد و گاهی از مرگ افراد و شهامتشان می گوید. و ما را به شجاعت وا می خواند و حتما فقر نیز به عنوان یک عنصر قوی همیشه و همه جا در شعر او حضور دارد.

هئچ میرزا گورمه دیگ پولی اولمایا آت و قطر، کنیز _ قولی اولمایا




ترجمه :«میرزای بدون پول و اسب و قاطر و کنیز و غلام ندیده بودیم.»



آرامگاه ماذون در شیراز بقعه ی شاهزاده منصور است که بعد از چندین سال مخفی بودن در دل خاک پیدا شده و هم اکنون مشغول مرمت آن هستند.

منبع: اندیشه و ادب

متن بالا از وبلاگ ادب و اندیشه(گروه زبان و ادبیات فارسی متوسطه ی سمیرم) انتخاب شده و چکیده ای از پایانامه آقای ابولفضل جعفری میباشد.. البته مطلب اصلی دارای غلط های املایی زیادی بود که در اینجا تصحیح شده اند. در مجمع مطلب مستند و جالبی بود و من شخصا تاکنون چنین مطلبی با این سطح در مور ماذون ندیده بودم البته امیدوارم اطلاعاتی که ارائه کرده اند هم درست باشد. ای کاش همه ی این پایانامه در اینترنت قرار میگرفت. موضوعی که من هنوز هم متوجه نشده ام اینست که اشعار ترکی ماذون چه ربطی به رشته ی ادبیات و زبان فارسی دارد( زیرا هرچند ماذون به سه زبان ترکی، فارسی و عربی شعر سروده اما شهرت وی به خاطر اشعار ترکی است.)

Tuesday, August 07, 2007

گوزلئم

خاموش اوتورموشام نــوا يوخومدور
گوينوم اوه دار اولوبـــدور گوزلئـــم
دردم گــــران اما دوا يوخومــــدور
حالـــوم يامان زار اولوبدور گوزلئـــم
هئچ ، گوولميور زمزملي دوداغــوم
كو ل اولوبدوردائــم روشن اوجاغــوم
نا غافلدن بي كس اولدي قوجاغـوم
بي كس گوينوم ، دار اولوبدور گوزلئم
بير جيــرانام تير ديمشدر ياراـــي
تقديرمدر گـــــــزم گلدن آرالـــــي
نيجـــه يادان آپـــارم من ، مارالــي
بيلكه حالــوم زار اولوبدور گوزلئـــم
همدمم اولوبدور كهنسال داغـــــلار
گوينوم آيـــرولوقدان بي امان آغلار
اوره گيم يادوگـــي ، يادادومدا ساخلار
گلستانــــوم خار اولـوبدور گوزلئــم
اووز درد و غممــه تسكينــم اووزوم
قالموشدور يولاردار انتظـــار گووزوم
دائــم بيان ادر بو غملــــي سووزوم
گوينوم اووه دار اولــوبدور گوزلئـــــم

25/04/1386
طوفاني

Friday, July 13, 2007



Wednesday, January 03, 2007



بٶيوك تورك شاعيريميز، ماذون قاشقايي`نين ديواني

ديوان پيتينلرينين (صفحه لرينين) گٶروتلري (عكسلري) گچساراني وئبلاقيندان آلينيبدير.

ماذون`ون قوشوقلارينين توپلانيلماسي شهبازي به يين چابا و امكلري ايله گئرچه كله شميشدير.


پيتينلري (صفحه لري) داها ايري اٶلچولرده گٶره بيلمك اوچون، گٶروتلرين اوزه رينه تيخلايين!