Saturday, July 15, 2006



ماذون بزرگترین سخن سرای قشقایی

http://www.ghashghaei.mihanblog.com

در میان شاعران ایل قشقایی که بیشتر آنان گمنام می باشند و هیچ کدام دیوان یا اثر ادبی مکتوبی ندارند دو شاعر بیشتر شناخته شده و اشعار آنان زینت بخش محافل می باشد که میرزا ماذون و یوسفعلی بیگ معروف به یوسف خسرو می باشند.

محمد ابراهیم فرزند سید علیرضا متخلص به ماذون بزرگترین سخن سرایان قشقایی در سال 1246 هجری قمری از مادری از طایفه عمله به دنیا آمده است و در سال 1313 هجری قمری در شهر شیراز وفات یافته و در بقعه متبرکه شاهزاده منصور مدفون است .

و اما اشعاری چند از این شاعر بزرگ :

وادی محنت

وادی-ي محنتده من اولدوم مجنون
کیمه دیه م بو دیوانا درديمه
یارونگ هئجرانوندان باغريم اولده خون
دئمگ اولماز هر نادانا درديمه

او بولبول که آیره دیشده گولوندن
دایم ناله چکه ر هجران الیندن
باد-ي صبا زندانیلر دیلندن
بیر بیان ائد گلستانا درديمه

طاقتيم کسيليب آراميم یوخدور
خوش گینم گئچیبدور همدميم یوخدور
من که سر سوزومه محرمم یوخدور
قوی بیلمه سون هچ بیگانا درديمه

بولبول شوقی گول باغوندان تکنمه ز
عئشقين شوره دماغندان تکنمه ز
ماذون سوزه دئمه گينان تکنمه ز
گورگ یازام داستانا درديمه
-----
ترجمه

در وادی محنت من مجنون شدم
به کی بگم این درد دیوانه ام را؟
از هجر یار جگرم خون شد
دردم را به هر نادانی نمی توان گفت

بلبلی که از گلش جدا افتاد
همیشه از هجر ناله می کشد
باد صبا از زبان زندانیان
به گلستان دردم را بیان کن

طاقتم بریده و آرامی ندارم
روزهای خوبم سپری شده و همدمی ندارم
من که برای اسرارم محرمی ندارم
بگذار تا هیچ بیگانه ای دردم را نداند

هرگز شوق بلبل از باغ گل تمام نمی شود
و شور عشقش هیچ وقت تمام نمی شود
گفته های ماذون با گفتن تمام نمی شود
باشد که دردم را در داستان ها بنویسم

نوشته شده توسط مجید و رضا ساعت 02:11 موضوع مطلب :‌ اشعار قشقایی




حسرتله بولبول- ماذون

http://www.ghashghaei.mihanblog.com

دوقوز آی حسرتله شیدا بولبولام
غنچه دان آچولماز گوللاروم منم
نه خیال ایلایام دانوشام گیلم
فلک اوزاق سالموش یوللاروم منم

صیاد اولدوم یار طوروما دوشماده
سیلاب کیمنگ گوزوم یاشه جوشماده
آرزوسون چوخ چکدم آخر آشماده
صراحی گردنه قول لاروم منم

آخر گدر یامان سودادان سرم
داغولور تفرقه اولور دفترم
اوز یامان بختم دان واردور خبرم
یتمز دامانونا ال لرم منم

ماذونم غربتده ایتده نشانوم
هاردا گزم هارا اولا مکانوم
ورمدی مرادوم آلماده جانوم
هیچ ایگید گورمه سین گون لاروم منم

دوستان عزیزم اگه یک وقتی از نظر املایی غلطی دارم به بزرگواری خودتان ببخشید کلمات ترکی است و یک کمی مشکل . نظر یادتون نره

نه ماه همراه با حسرت ، بلبل شیدا هستم
گلهای من از غنچه باز نمی شود
چه خیال کنم حرف بزنم و بخندم
فلک مسافت من را طولانی کرده
صیاد شدم اما یار در تله من نیفتاد
چه اشکهایی که ازچشمانم مانندسیل جاری نشد
آرزویش را خیلی کشیدم ولی آخر نرسید به
گردن صاف و بلورش دستهای من
از آرزوهای مشکل آخر سرم بر باد خواهد رفت
دفترم پریشان و متفرق خواهد شد
از بخت بد خودم با خبرم
که دستم به دامانش هرگز نخواهد رسید
ماذونم و در غربت نشانم گم شد
کجاها بگردم و کجاها مکانم شود
مرادم را نداد و جانم را هم نگرفت
هیچ جوانمردی روزهای من را نبیند

نوشته شده توسط مجید و رضا ساعت 01:20 موضوع مطلب :‌ اشعار قشقایی
ويرايش شده در جمعه ۱۱ فروردين ۱۳۸۵ و ساعت 02:35



از سروده های آقای علمدارلو

http://www.ghashghaei.mihanblog.com

اشدنگ آنگلایونگ هامو سخندان
قشقایننگ قرن سر اولده گچده
گل لاله زارننگ دالندان خزان
توکلده بار و برگ خوار اولده گچده

نولده دورد منگ رمه نولده رمه بان
نولده ایز منگ قویون ایز الده چوبان
نولده دورد منگ دوه گلاه ساربان
وارسه غافلدان تز گلده گچده

سویله نولده قشقایننگ شرلره
واره گده خالی قالده یرلره
بیر بیر صاحب شکوه کلانترلره
اونلار گده بیر بیر دنیادان گچده

یقین بیل قشقایی قرنه سر اولوب
بهاره گچبدور دنیا سارالوب
بیگه هر یرده بیر دیاردا قالوب
هامو قشقائیه تنگ اولده گچده

خلف بهار گچده خزان وقت دور
آخرکه گین رختنگ کفن رخته دور
یرنگ مزار ایچه تورپاغ تخت دور
دنیا سومه داها عمر گلده گچده

شعر بالا که از سروده های آقای علمدارلوست که در زمان پادشاهی و اوج قدرت رضا شاه سروده شده است. در این شعر شاعر از ضعیف شدن قدرت قشقایی با توجه به قدرت گذشته آن می نالد و در آخر از خواننده میخواهد که طالب دنیا نباشد چون که به خاک بر می گردد. این شعر را خلاصه نمودم .

نوشته شده توسط مجید و رضا ساعت 21:03 موضوع مطلب :‌ عمومي



یوسفعلی بیگ قره قانلو متخلص به یوسف خسرو

http://www.ghashghaei.mihanblog.com

یوسفعلی بیگ فرزند خسرو بیگ از طایفه قره قانلو است . در جوانی نزد حاجی بابا خان کلانتر طایفه دره شوری منشی بوده و او را "میرزا" خطاب می کردند . در آنجا با دختری به نام سلطان آشنا می شود و عشق و علاقه شدید به سلطان و شکست در عشق از طایفه دره شوری جدا شده و به طایفه عمله هجرت می کند . او مردی بلند قد و با وقار بوده که شال باریکی از روی آرخالوق به کمر می بسته و همیشه لوله ای کاغذ و قلمدانی به شالش میزده . از تاریخ تولد و وفاتش اطلاع دقیقی در دست نیست اما حدود وفاتش را بین سالهای1325 و 1332 حدس زده اند که در مسافرت به دهاقان دار فانی را وداع گفته است .

روحش شاد و یادش گرامی باد .

با ماذون سمت استاد و شاگردی داشته ، خود او این مطلب را در دو بند شعر که به دوست شاعرش محمد ابراهیم می نویسد و مرگ ماذون را خبر می دهد بیان کرده است .

ابراهیم گل سنه ورم بیر خبر
بو خبر چوخ ادمش بیزلر اثر
ماذون بو دنیادان ایلده سفر
آخرت ملکنه یاد اتدی گتده
بیزه مرشدده خوب کامل استاد
بوندان بله چوخ ایلرگ اونه یاد
وفا پیشه مجنون،جفاکش فرهاد
عجوزه دنیادان داد اتده گتده

در عین تنگدستی و فقر تمام عمر خود را با عزت و احترام سپری کرده و همیشه در میان مردم ایل محترم و عزیز بوده است . او شاعری است عاشق و عاشقی است شاعر . دلی آتش گرفته دارد و سخنش جانسوز است .

اما سلطان کیست که چنین نامش در ادبیات قشقایی جاودانه است و بدون شک تا زبان قشقایی باقی است همچنان جاودانه خواهد ماند . سلطان دختر موطلایی یکی از کارگزاران حاجی بابا خان کلانتر طایفه دره شوری است که چونان آهوی وحشی در اوج شیدایی و جوانی شاعر،او را افسون زیبایی خود می کند . آتش عشق شعله می کشد . جلوه ای از رخ یار کار خود را می کند و دختر افسونگر ایل بر دل و جان شاعر، آتش زده و خود آسوده و بی خیال می خرآمد. شاعر که در دلش شوری برپاست غزلهای شورانگیزی می آفریند که هر دلی از شنیدن آنها می لرزد .عشق روز به روز بیشتر اوج می گیرد . کلانتر و ریش سفیدان طایفه را برای خواستگاری از سلطان نزد پدر سلطان می فرستد اما چنین پاسخ می گیرد : میرزا به دخترم شعر گفته است به او دختر نمی دهم .

آری رسوم متداول قبیله ای که بسیاری از آنها پایبند هیچ منطقی نیستند یکی نقش خود را بی رحمانه ایفا می کند و در کار عشق گره می افتد . درهای امید یکی یکی بسته می شود . از دست کسانی که خیرخواهانه پندش می دهند فغانش به آسمان بلند می شود . اما سلطان نصیب رقیب می گردد . عشق یوسفعلی بیگ و نام سلطان پا به پای اشعار شیرین یوسف خسرو سیر ابدی می کنند .

اینک غزلهایی زیبا از این شاعر را خدمتتان ارائه می کنم که تمام آن به زبان ترکی است در صورتی که مایل به ترجمه این اشعار هستید برایم پیام دهید تا ترجمه کنم .

قربانلوق گجسه

قربانلوق گجسه آیرولوب گدمه
سحر کیملر اولور قوربانونگ سننگ
قربان که دیللر ایلده بیر اولور
هر گونده من اولام قوربانونگ سننگ
گوزل هجرانونگدان چوخ تاب ایلدم
هانسه گجه لرده من خواب ایلدم
اجل جان ایسته ده جواب ایلدم
قویموشام که ادم قوربانونگ سننگ
سن منه رحم ایله سن بیلنگ تاره
بو دنیا فانی دور یوخ اعتباره
یوسف خسرونگ وفاله یاره
بیر شیرین جانوم وارقوربانونگ سننگ

سن بیر بهشت باغه

سلطان تلنگ سنبل ایزنگ قزل گول
گلدان نازکتردر ایزنگ قوربانه
سن بیر بهشت باغه من غمله بولبول
سوسنله سنبلله یازونگ قوربانه
سلطان تلنگ دارایوبان توکنده
توکولان یرلردن زولفونگ بیکنده
آلا گوزلرنگ سرمه چکنده
محو ادر عاشقه گوزنگ قوربانه
سلطان بلور صراحی در بوخاقونگ
قزل گولونگ غنچه سودور دوداغونگ
شیرین دانوشماگونگ شیرین مذاقون
او شیرین صحبتنگ سوزونگ قوربانه
هاچان اولور یازا دونه بو قیشلر
هاچان اولور دوغره گله بو ایشلر؟
بویونگا گیدیرام زری قماشلار
گلاباتون سراندازونگ قوربانه
یوسف خسرو دیر یار مشکبو
گل اوتوراگ بیر بیرنان روبرو
بیر خلوتده اولاگ گرم گفتگو
سن نازاد من چکم نازونگ قوربانه

نوشته شده توسط مجید و رضا ساعت 20:05 موضوع مطلب :‌ اشعار قشقایی
ويرايش شده در دوشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۵ و ساعت 10:40



ميرزا مأذون قشقايى

يا على! ياعلى! شاه-ى لو كشف



يا على! ياعلى! شاه-ى لو كشف Ya Əli! ya Əli! şah-i ləv kəşəf!
موبارك تاجينا تبارك الله Mubarək tacına təbarək əllah
وصى-يى موصطفا٫ سيرر-ى من عرف Vəsiyy-i Mustafa, sirr-i mən ərəf
حققه عين اليقين٫ كوفره ايشتيباه Həqqə eyn əl-yəqin, küfrə iştibah

لامكان مولكونده گنج-ى عيززتن Laməkan mülkündə gənc-i izzətən
كورسويه لاييقن٫ عرشه زينتن Kürsüyə layiqən, ərşə zinətən
قلمه قوووتن٫ لؤوحه سرخطن Qələmə quvvətən, lövhə sərxətən
جبراييل اوستادى٫ مورشيدن بالله Cəbrayıl ustadı, mürşidən billah

سهمين لرزه سالدى عرش-ى كئيوانا Səhmin lərzə saldı ərş-i keyvana
ذوالفقارين رؤونق وئردى ايمانا Zülfəqar'ın rövnəq verdi imana
ياندى آتشكده٬ سيندى بوتخانا Yandı atəşkədə, sındı butxana
ملك تحسين ائتدى٫ حق احسن الله Mələk təhsin etdi Həq əhsən allah